زينب جلاليان، زندانی محکوم به اعدام: من از مرگ نمیترسم، من پیشمرگ آزادی ام
زينب جلاليان، با آن لهجه شيرين کردیاش، وقتی حرف میزند، ، دلتان میخواهد ساعتها پای صحبتش بنشينيد، شرح شکنجههای او، قلب هر انسانی را به درد میآورد. وقتی از ضربات شلاق بر بدنش میگويد. وقتی شرح میدهد که بازجويان مرد، چگونه او را مثل يک توپ به هم پاس میدادند و کتک میزدند. وقتی از ميله آهنينی می گويد که بر سرش فرود آم
د و هنوز جای شکستگیاش، عميق، روی سرش خودنمايی میکند. وقتی از تهديدش به تجاوز جنسی میگويد.
اما با همه اين احوالات، زينب جلاليان، انگار افسانهای در روزگار ما، لب از لب باز نکرد، عليه خود و دوستانش، که مأموران، اعتراف دروغ میخواستند و زينب اهلش نبود. او همواره گفته است که با پژاک ارتباط داشته، اما صرفا کار تبليغی انجام میداده و هرگز در بخش نظامی فعاليت نداشته است.
اما با همه اين احوالات، زينب جلاليان، انگار افسانهای در روزگار ما، لب از لب باز نکرد، عليه خود و دوستانش، که مأموران، اعتراف دروغ میخواستند و زينب اهلش نبود. او همواره گفته است که با پژاک ارتباط داشته، اما صرفا کار تبليغی انجام میداده و هرگز در بخش نظامی فعاليت نداشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر