۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

آرین میرذوالفقاری : هموطن در این برهه از زمان فقط اتحاد و همدلی , پس نه به انتخابات میگوئیم ...



ایرانیان گرامی و هموطن عزیز ....
بیش از سه دهه است که حاکمیت رژیم ولائی، و القاء ترس در جامعه، انتخاب بین بد و بدتر را به هموطنان تحمیل کرده است و وضعیت ما در این سه دهه پیوسته از قبل بدتر شده؛
برای بازیافت حق حاکمیت خویش، حقی که متعلق به تک تک شهروندان است؛
برای آنکه غاصبِ حقِ حاکمیت، حضور در پای صندوق های رأی را جواز زدن چوب حراج به آنچه از هستی ایران مانده است، گمان نبرد؛
برای این که قدرتهای خارجی وطن ما را بیش از این به تحریم و تهدید نسپارند؛
برای اعتراض به استبداد؛
برای اعتراض به خشونت و فساد و فقر و خفقان؛
برای اعتراض به قتل و اعدام و شکنجه؛
برای اعتراض به نمایش توهین‌آمیز "انتخابات" و عصیان به تحقیرهای سی سالۀ رژیم؛
برای محروم کردن رژیم از مشروعیتی که با زور و تهدید از مردم گدائی می کند؛
برای رهائی از غم و انفعال و برای بازجستن شادی و خودانگیختگی؛
برای شرکت فعالانه در جنبشی خودجوش و همگانی و خشونت‌زدا؛
برای همدلی با زندانیان سیاسی و عقیدتی؛
برای اعتراض به تجاوز و شکنجه و زندان و حصر؛
برای رهائی از زندان بزرگی که رژیم ولایت مطلقه، ایرانیان را طی سه دهه در آن محصور کرده است؛
با حصر خانگی خویش در روز 24 خرداد 1392، خیابانها را خلوت بگذاریم؛
بعد از عیان کردن انزوای رژیم ولایت مطلقه در مقابل افکار عمومی دنیا و ایران (به خصوص نیروهای سرکوب)، مقدمات جنبش خودجوش همگانی و خشونت‌زدا را برای گذار به مردمسالاری فراهم کنیم

از ایرانیان خارج از کشور هم خواهش دارم برعکس هموطنان داخل عمل کنند در روز انتخابات در مقابل سفارتهای ننگین جمهوری اسلامی در سرتاسر دنیا حضور پیدا کنند و با سر دادن شعارهای نه به انتخابات نمایشی و مرگ بر اصل ولایت فقیه انزجار خودشان را نسبت به ولی فقیه دیکتاتور اعلام نمایند.قابل توجه دوستان و ایرانیان آزادیخواه که در کشور سوئد سکونت دارند دعوت میکنم که در ساعت 10 صبح روز 14 ژوئن در مقابل سفارت جمهوری اسلامی واقع در استکهلم حضور پیدا کنند و ما را در این امر ملی همراهی نمایند ..... پاینده ایران

آرین میرذوالفقاری 

۱۳۹۲ خرداد ۶, دوشنبه

مرور جزئی به سفر هیئتی و خانوادگی محمود احمدی نژاد به آمریکا با پول مردم ایران



پرونده سفر محمود احمدی نژاد به نیویورک که با همراهی تعداد پرشماری از جمله اعضای خانواده و فامیل های رئیس جمهور صورت گرفت ، هر چند در آن زمان مورد انتقاد رسانه ها و از جمله عصرایران قرار گرفت و کسی به این انتقادات توجهی نکرد ولی در بین نمایندگان مجلس ، یک نفر به این حیف و میل بیت المال توسط رئیس جمهوری ساده زیست(!) واکنش نشان داد و علیه او به کمیسیون اصل 90 مجلس شکایت کرد. البته رئيس کميسيون اصل 90 مجلس می گوید که تعداد شاکیان بیش از یک نفر بوده است ولی تا کنون نامی جز "نادر قاضی پور" نماینده ارومیه نبرده است.
 
به گفته "محمدعلي پور‌مختار" رئیس کمیسیون اصل 90 ،  «به جز هزينه هواپيما، هزينه هر اتاق كه درهتل محل اقامت رييس‌جمهور در اختيار همراهانش قرار گرفت شبي 400 تا 700 دلار * بود و بسياري از همراهان خانواده و اقوام مسوولان دولتي بودند.»
 
قرار است در صورت احزار نهایی تخلف صورت گرفته ، مراتب جهت رسیدگی به قوه قضاییه ارسال شود تا کسانی که باپول بیت المال ، خانواده و دوستانشان را به نیویورک بردند ، علاوه بر تحمل مجازات قانونی ، خسارت وارده را از جیب خودشان جبران کنند. البته باید منتظر بود و دید که آیا نهایتاً کار بدانجا می کشد و چنین رأیی علیه مسوولان دولتی دست اندرکار این سفر صادر و اجرا می شود؟!

جالب اینجاست که مقامات دولتی ، در آن زمان رسانه هایی مانند عصرایران را که به این بریز و بپاش معترض بودند را متهم به دروغگویی و تشویش اذهان عمومی می کردند.
 
  از این رو بد نیست ، نامه زیر راعیناً منتشر کنیم که کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی در جواب شکایت قاضی پور از احمدی نژاد، نوشته است:

جناب آقای قاضی پور
نماینده محترم ارومیه در مجلس شورای اسلامی 

سلام علیکم

       بازگشت به نامه شماره 55177042 مورخ 92/11/2 موضوع «سفر سال گذشته رئیس جمهور و همراهان وی به نیویورک برای شرکت در اجلاس  مجمع عمومی سازمان ملل»، علیرغم عدم همکاری معاونت امور مجلس ریاست جمهوری در ارسال اطلاعات مورد نیاز کمیسیون، نکات ذیل به استحضار می رسد:
1-  تعداد ویزاهای درخواستی 175 عدد بوده است.

2- ویزاهای درخواست شده شامل حدود 50 عدد برای گروه پرواز و 125 عدد برای باقی افراد بوده است.

3- در مجموع 84 نفر از 125 عدد ویزای درخواست شده (به غیر از کادر پرواز)، در سفر هیات اعزامی همراه رئیس جمهور بودند که شامل هیات اصلی، هیات همراه، اعضای خانواه، گروه خبری، گروه حفاظت و سایر عوامل دست اندرکار می گردد.

4- از 84 نفر مسافر نیویورک، 27 نفر با گذرنامه سیاسی و 57 نفر با گذرنامه خدمت اعزام شده اند.

5- از 57 نفر اعزامی با گذرنامه خدمت، حدود 43 نفر از مدیران و کارکنان ریاست جمهوری و 14 نفر از بستگان و اعضای خانواده  رئیس جمهور  ، معاونین و دیگران مدیران ارشد بوده اند.

 
حضور پسر، عروس و همسران احمدی نژاد و مشایی در صحن مجمع عمومی سازمان ملل متحد
 

6- سفر افراد غیر مسئول در هیات اعزامی ضرورت نداشته و حضور همسران و اعضای خانواده آنان  نیز فاقد توجیه می باشد.

7- حضور زنان مقامات همراه رئیس جمهور در حالی صورت گرفته است که طبق عرف بین المللی تنها همسران رئیس جمهور در چنین اجلاس هایی حضور می یابند.

8- از میان همراهان رئیس جمهور ، اسامی افراد زیر دیده می شود:
-    خانم اعظم السادات فراحی همسر رئیس جمهور،
-    خانم طیبه ترکستانی همسر بقایی،
-    خانم شهربانو  ذبیحان لنگرودی همسر رحیم مشایی،
-    خانم قصری ضرغامی ثابت همسر ثمره هاشمی، 
-    آقای علیرضا احمدی نژاد فرزند رئیس جمهور،
-    خانم حسنا احمدی نژاد فرزند رئیس جمهور،
-    آقای رضا رحیم مشایی فرزند رحیم مشایی،
-    آقای امیر رضا بقایی فرزند بقایی

9- رئیس جمهور و همراهان در سفر سه روزه به نیویورک، در دو طبقه از هتلی در نیویورک مستقر شده بودند. هزینه هر شب اقامت هر اتاق 2 تخته از این هتل 4 ستاره در ماه سپتامبر 2012، از 400 تا 700 دلار اعلام شده بود.

10- با توجه به تنگناهای اقتصادی و مشکلات ارزی ناشی از تحریم ها که از سال 1391 کشورمان با آن مواجه می باشد، تحمیل هزینه های کلان ارزی و غیر ضرور، کاری غیرعادلانه و تحمیل فشار مالی سنگین بر مردم است و با شعار عدالت و مهرورزی دولت منافات دارد.

11- سفرهای غیرموجه در حالی صورت می گیرد که در نهاد ریاست جمهوری از تیرماه 1387، هیاتی متشکل از نماینده رئیس جمهور، معاونان وزارتخانه های اطلاعات و امور خارجه و همچنین دو نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عنوان ناظر بر سفرهای خارجی کارکنان دولت نظارت می نماید.

12- هیچ یک از نمایندگان مجلس شورای اسلامی،  رئیس جمهور  را در  این سفر همراهی نکرده اند. 
 
محمدعلی پورمختار
رییس کمیسیون اصل نود

* قیمت آزاد هر دلار در شهریور 91 حدود 2500 تومان بود که برای هر اتاق هتل در نیویورک معادل یک میلیون تا یک میلیون و 750 هزار تومان است.
 

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

آرین میرذوالفقاری : فراخوان تظاهرات بر علیه انتخابات نمایشی درروز انتخابات , استکهلم



با درود خدمت تمامی ایرانیان آزادیخواه و دموکراسی طلب ...
در حال حاضر بمدت 34 سال است که نظام دیکتاتوری و استبدادی ولی فقیه با زور و اعدام و تخریب و تحقیر, بر سر مردم ایران حکومت کرده است و هر چهار سال یکبار یک سیرکی تبلیغاتی براه میاندازد بنام انتخابات ریاست جمهوری که در واقع مردم هیچ نقشی در آن ندارند و فقط حکم سیاهی لشگر را بر عهده دارند ... ولی یک سوال دارم از شما ملت بزرگ  ؟
1.این تخریب شخصیتی و دیکتاتوری تا چه زمانی ادامه خواهد داشت ؟
2. تا کی ما باید در خفقان کامل بسر ببریم و فقط به امید شخصی و یا حزبی و ... باشیم که ما را نجات دهند ؟
3. آیا کشتار و قتل عام 1388 را از یاد برده ایم ؟
پس همگی باید یک هدف داشته باشیم و آن آزادی وطن از چنگال این آخوندهای دجال و پست تر از حیوان است و دلمان را خوش به اینکه شخصی از داخل نظام آدمخوار جمهوری اسلامی بیاید و دلش برای من و تو بسوزد و وضیعت ایران را درست کند خوش نکنیم .

من مطمئن هستم شما موافق هستید که ذهنیت رژیم توتالیتر و محافظه کار در پی همکاریهای مدنی و استراتژیهای دیپلماتیک برای میل به آزادی بیان و اندیشه آزاد ایرانی نیست چون اگر این چنین بود اعدامها در ایران روند نزولی داشت نه روند سعودی آنهم با سرعت زیاد .... پس در واقع انتخابات آزادی که خونخوار بزرگ سید علی خامنه ای دم از آن میزند فقط بلوفی بیش نیست . این رژیم در حال حاضر که ایران در پرتگاه اقتصادی و سیاسی به خصوص منزوی شدن در جوامع بین المللی هست فقط صف انتخابات را میخواهند نه رای مردم را ... چون رئیس جمهور منتخب ولی فقیه اکنون انتخاب شده و در آب نمک هست فقط این دجالها صفوف مردم در مقابل صندوقهای رای را نیاز دارند که به جوامع بین المللی بگویند که چندین میلیون ایرانی پای صندوقهای رای آمده اند .حاضر شدن در ستاد انتخاباتی و انداختن هر رای به داخل صندوق و لو اینکه در آن کاغذ , فحش هم بنویسی و داخل بیاندازی بمنزله تثبیت کردن جمهوری اسلامی و ولی فقیه می باشد که دقیقا این کاریست که پاچه خواران ولی فقیه میخواهند .
به هر روی من و عده زیادی از دوستان و ایرانیهای آزادیخواه دل در گرو وطن در روز انتخابات که 14 جون در کشور سوئد شهر استکهلم در مقابل سفارت ننگین جمهوری اسلامی که صندوقهای نحس رای گیری هست با سر دادن شعار نه به کلیت نظام و نه با انتخابات و .... تظاهراتی را برپا خواهیم کرد لذا از شما دوست و عزیزی که در سوئد هستی لطفا به این حرکت ملی میهنی بپیوند و با حضورت مشت محکمی بر دهان ولی فقیه و نوچه های مزد بگیرش میکوبی .... همراه شو عزیز... به امید آزادی وطنم ایران .....

آرین میرذوالفقاری

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

انگار فقط سید علی ثبت نام نکرده ؟

انگار فقط سید علی ثبت نام نکرده بود که اونم اومد ..... تمام جیره خوران ولی فقیه هجوم آوردن برای ثبت نام ...علی اکبر ولایتی, سعید جلیلی, محمد شریعتمداری, رامین مهمانپرست




علی اکبر ولایتی برای نامزدی در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری نام نویسی کرد.
سعید جلیلی نیز با حضور در ستاد انتخابات کشور برای نامزدی یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کرد. جلیلی هم اکنون دبیر شورای عالی امنیت است.
محمد شریعتمداری وزیر بازرگانی دولت اصلاحات با حضور در ستاد انتخابات کشور برای نامزدی انتخابات یازدهم ریاست جمهوری نام نویسی کرد.
رامین مهمانپرست با حضور در ستاد انتخابات به عنوان داوطلب نامزدی در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نام نویسی کرد. وی هم اکنون سخنگوی وزارت امور خارجه است.
منوچهر متکی با حضور در ستاد انتخابات کشور برای نامزدی این دوره از انتخابات ریاست جمهوری نام نویسی کرد.

وی در پاسخ به پرسش های خبرنگاران درخصوص این که با توجه به مشخص شدن نامزدی حجت الاسلام ابوترابی فرد چرا شما نام نویسی می کنید؟ هیچ پاسخی نداد و گفت: در نشست خبری رسمی پاسخ می دهم.


آرین میرذوالفقاری

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

فرهاد وكيلي: اگر روزی ده بار اعدامم کنند باز زنده شوم بازهم فریاد خواهم زد آزادی؛



تاریخ تولد فرهاد وکیلی- تاریخ شهادت / نوزدهم اردیبهشت 1389 محل شهادت :تهران - زندان اوین (اعدام)- فرهاد وکیلی یکی از پنج زندانی کرد بود که سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ در زندان اوین اعدام شد. بعد از اعدام فرهاد وکیلی که در بند ۳۵۰ زندان اوین زندانی بود، مسولان بند، برگزاری هر نوع مراسمی را برای او ممنوع اعلام کرده بودند اما زندانیان چند روز پس از اعدام او برای وی مجلس یادبودی برقرار کردند که منجر به سخت‌گیری‌هایی در این بند شد.
وصیت نامه شهید فرهاد وکیلی (پند نامه)
(( اگر روزی ده بار اعدامم کنند باز زنده شوم بازهم فریاد خواهم زد آزادی؛ آزادی))
با سلام و درود فراوان به تمامی ملت کرد و تمامی آنهایی که مرا در این چند سال که در بند اسارت هستم مرا از یاد نبره اند درود می فرستم . در بند اسارت حکومتی خودکامه و ستمگر هستم که سردمداران آن خود را در جایگاه خدایی می پندارند و از دین بعنوان ابزاری برای حکمرانی خود استفاده کرده و از احساسات پاک دینی مردم برای منافع پلید چند 10 ادم در راس حرم قدرت استفاده کرده و اینچنین بر مردم ظلم می رانند.
رژیمی که رهبرش خود را ولی امر مسلمین جهان میخواند وحکومتش را با شعار رفعت اسلامی مزین کرده؛ رژیمی که بنیانگذارش با شعار عدالت و برابری پا به عرصه قدرت نهاد. آری عدالت را در بیدادگاهای 10دقیقه ای آنها دیدم و رفعتش را بارهادر شکنجه گاهای اطلاعات تجربه کردم و شفقتشان را در سلولهای انفرادی و زیر باتومهای بازجوهایم لمس کردم.
نمی دانم زمانی که این نامه خوانده شود در کنار شما هستم یا در بستر خاک؛ هر دو امید است. نمی توانم نام این نوشته را وصیت نامه بدانم این نوشته را پند نامه ای خواهم خواند برای فرزندانی که پدرانشان در بند ومادرانی که فرزندانشان در اسارت هستند؛خواهم نوشت تا شاید مرهمی باشد بر دردهای فرزندی که شبها و شبها بی حضور پدر سر بر بالین گذاشته خواب پدر را میبیند و هر روز از مادرش می پرسد پس کی بابا میاد ؛توکه گفتی خیلی زود؛و در پاسخ مادرش با چشمانی اشک آلود بچه اش را بغل کرده و می گویید میاد عزیزم میاد، و مادرانی که چشم براه جگر گوشه اش هر روز دست به دعا برمیدارد واز خدا آزادی بچه اش را طلب میکند.
و ای کاش می توانستم مفهوم آزادی را به آنها بگویم ؛بگویم فرزندم؛ بابا واسه شماها اینجاست بابا واسه همون آزادی که شما واسه من ارزو میکنید زجر می کشه ولی آزادی نه برای خودم برای ملتی که سالهاست رنگ بی عدالتی و بی هویتی و نابودی جوانانش را بر تخته سیاه های تاریخ نقاشی میکشد؛ملتی که جرم بزرگشان کرد بودن است گناهشان طلب آزادیست.
آری فرزندانم روزی خواهد رسید که شما درک خواهید کرد که من و امثال من چرا اینگونه زیستن را قبول نکرده و برای رهایی از ستم حاضر به فدا کردن جان ناچیز خود بودیم؛در یکی از شعرهای شاملو خواندم ؛همه هراس من باری مردن در سرزمینی که مزد گورکن از آزادی انسان افزونتر باشد. براستی که در مقابل ملتی اینچنین بزرگ و رنج کشیده نترسیدن از مرگ بس چیزی بسیارآسوده ست.
ملتی که از شمال تا جنوب ؛از شرق تا غربش سالهاست به دست حکومتهای فاشیستی صحنه زشت زندان و شکنجه و اعدام و انفالست دراین سالها خونهای زیادی برای آزادی ریخته شده است تا ما بتوانیم از آزادی برخوردار باشیم حقی که کردها چند دهه است از آن محرومند.این خونها ضمانتیست برای بدست آوردن آزادی ؛حال فهمیدید فرزندانم که آزادی چند با ارزش است و این خونها بی فایده بر زمین ریخته نشده است. اگر روزی ده بار اعدامم کنند باز زنده شوم بازهم فریاد خواهم زد آزادی؛ آزادی این نابغرذان فکر می کنند با اعدام ما میتوانند شعله های آزادی را خاموش کنند ولی نمی دانند که خاکستر سرد من شعله همه عصیان هاست.
عزیزانم شما نمیدانید وقتی که در چشم یک حاکم هراس خیره میشود چه دریایست؛ وقتی که انسان مرگ را شکست میدهد چه زندگیست؟مرگ من خاری خواهد شد در چشم دشمنان سرزمین مقدس کردستان ؛ مرگ من شهد تلخی خواهد شددر کام خوکامگان تاریخ.
فرزندان عزیزم مرا ببخشید که شما را اینچنین تنها می گذارم اما رسالت ما بر این است که در مقابل ستم سر خم نکرده و برای آزادی وعدالت تا پای جانمان بجنگیم. امیدوارم روزی برسد که هیچ پدری از فرزندش و هیچ بچه ای از دیدار پدرش محروم نباشد. آرزومندم که روزی همه شما شاهد آزادی وعدالت در سرزمین مان باشید.این بزرگترین آرزوی من برای شماست؛چون بزرگترین نعمت برای انسان آزاد زیستن است؛ آزادی که از ما گرفته شده است . به امید آن روز .

اعتصاب غذای "رحیم مددی" زندانی سیاسی در زندان اوین



رحیم مددی" زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین از روز شنبە 14 اردیبهشت ماه در اعتراض بە وضعیت وخیم جسمانی و بی توجهی مقامات زندان بە وضعیت وی دست بە اعتصاب غذای خشک زدە است.
به گزارش "فعالین حقوق بشر و دموکراسی درایران" این در حالیست کە نامبردە چندین ماه است مبتلا بە نارسایی کلیە شدە و تلاش او برای متقاعد کردن مقامات زندان جهت مداوای وی نتیجه ای دربر نداشته است. لازم بە ذکر است کە رحیم مددی دانشجوی سابق دانشگاه آزاد تهران و اهل شهرستان مهاباد در طی اعتراضات و جنبش مردمی پس ازانتخابات سال ٨٨ دستگیر شدە بود وبە اتهام واهی "اغتشاش، تهدید علیە امنیت ملی و نیز همکاری با یکی از احزاب مخالف رژیم" از سوی دستگاه قضایی رژیم بە ١٤ سال حبس محکوم شدە است.
آیا با این همه ظلم و ستمی که جیره خوران ولی فقیه در حق مردم میکنند باز هم به پای صندوقهای رای میروید ... قضاوت با شما مردم عزیز .... 

آرین میرذوالفقاری

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

پدر داوود صدری : فرزندم را کشتند، او را بسیجی معرفی کردند، اموالش را به سرقت بردند....



داوود صدری ۲۵ ساله، تکنیسین برق در شامگاه ۲۵ خرداد در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات در میدان آزادی تهران و درپی شلیک گلوله از بام پایگاه بسیج مقداد در ابتدای بزرگراه جناح به شهادت رسید. پيکر نيمه جان وی به همراه ۱۷ مضروب دیگر به بیمارستان رسول اکرم تهران منتقل گردید و ساعاتی بعد بر اثر شدت جراحات وارده ناشی از اصابت گلوله به قلب و طحال وی درگذشت.

پسر من بسیجی نبود، تو را به خدا دروغ ننویسید، روزنامه های داخل ایران یک بار زنگ زدند و هرچه که خودشان دوست داشتند را نوشتند. ما به کی اعتماد کنیم؟ مزد سی سال خدمت صادقانه من به مملکتم این بود که پسر جوان مرا کشتند بعد در بنیاد شهید به من گفتند باید افتخار هم بکنید که بچه شما بسیجی باشد، گفتم وقتی پسر من بسیجی نبود، چرا باید دروغ بگویم، پسرم یک کارمند معمولی بود که کشتند و حالا هم به مصلحت خود کشور است که قاتلش را معرفی کنند."

پسرم دنبال کارش رفته بود، ولی حتی اگر در تظاهرات هم شرکت کرده بود، آیا جواب یک شعار «رای من کو» گلوله بود؟ یعنی نمی توانستند صبوری کنند تا این همه مردم شب به خانه هایشان برگردند و باید تظاهرات را با گلوله تمام می کردند؟ من خودم نظامی بودم زمان شاه و اگر قانون تغییر نکرده باشد تا جایی که می دانم شلیک گلوله در دو صورت ممکن است. برای حفظ جان و اسلحه. یعنی برای مراقبت از این دو. تازه باید به سمت کمر به پایین را هدف قرار داد نه قلب و سینه یک بچه را. اینکه می گویند لباس شخصی ها به بچه من شلیک کرده اند، خب چرا باید دست این لباس شخصی ها اسلحه داد؟ اگر واقعا راست می گویند آیا به نفع خود کشور نیست که همین لباس شخصی ها را شناسایی و معرفی کنند؟

پسرم زمانی که گلوله خورد کیفی همراه او بود که کلیه مدارک اعم از گواهینامه، کارت ملی ، کارت پایان خدمت، دفترچه بانک به همراه سه میلیون تومان پول نقد که همان روز از بانک گرفته بود در همان کیف بود. همه مدارک را به ما برگرداندند به جز مبلغ نقدی را. وقتی مراجعه کردیم، گفتند حتما همانجا که تیر خورد، کیفش را دزدیدند. سوال من این است اگر کیف پسرم را مردم دزدیده بودند، کلیه مدارکی که در کیف بود را پس چطور به ما برگرداندند؟ من به اطلاعاتی ها می گویم کیف دست شماست، اما آنها می گویند دزد برده است....



نگارش : آرین میرذوالفقاری

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

برادر جوانی (مهدی مجدم )که در اهواز خودسوزی کرد، بازداشت شده است !


خانواده‌اش می‌گویند در اعتراض به بیکاری و عدم تمدید قراردادش از سوی شرکت نفت اقدام به خودسوزی کرده است؛ جوان ۳۶ ساله‌ای که ۲۷ فروردین در مقابل استانداری خوزستان در اهواز و در مقابل چشمان استاندار خود را به آتش کشید.

مهدی مجدم، شهروند عرب اهوازی که به گفته بستگانش، نام محلی او محمود بود «اسم‌اش در شناسنامه مهدی بود اما از‌‌ همان بچگی، همه محمود صدایش می‌کردند». او با بیش از ۶۰ درصد سوختگی در بیمارستان طالقانی اهواز بستری شده بود و سه روز پیش اما درگذشت.

کارکنان بیمارستان طالقانی اهواز در پاسخ به تماس «روز» بستری بودن آقای مجدم در این بیمارستان و درگذشت او را تایید می‌کنند. در استانداری اهواز اما فردی که پاسخگوی تلفن است می‌گوید از همکارانش شنیده است هنگام خروج آقای حجازی، استاندار خوزستان از ساختمان استانداری، یک نفر خو د را آتش زده اما این فرد را نمی‌شناسد.

مهدی (محمود) مجدم در حالی به خاک سپرده شده است که برادرش در بازداشت به سر می‌برد و خانواده‌اش تحت فشار قرار گرفته‌اند تا علت خودسوزی او را مشکلات خانوادگی و داشتن اختلالات روانی و عصبی عنوان کنند. هادی مجدم، پدر جوانی که خودسوزی کرده نیز روزی که پسر جوان‌اش خود را به آتش کشید بازداشت و پس از ساعاتی آزاد شده است او سخنی نمی‌گوید اما مادر مهدی می‌گوید که «گفتند که حین خروج استاندار خود را آتش زده و این کاری خلاف قانونی و بر علیه نظام و امنیت کشور است».

حمید نایف، پسرعمه مهدی (محمود) مجدم توضیح می‌دهد: قبلا در شرکت نفت به صورت پیمانکاری کار می‌کرد هر دو سال یکبار قرارداداش تمدید می‌شد این بار تمدید نکردند بیکار بود خیلی پی گیری کرد که دوباره سرکارش بتواند برگردد اما نشد مدام او را سر دواندند. یکی از همکارانش گفته بود که سعی کن نامه‌ای از مسولی یا کسی بگیری. او بار‌ها به مسولان مختلف مراجعه کرد بار‌ها به استانداری رفت اما داخل ساختمان راهش ندادند. همزمان دنبال کار هم می‌گشت خیلی جا‌ها سر زد اما فایده‌ای نداشت. چند ماه بود که نامزد کرده بود و در تدارک عروسی و ازدواج بود فشارهای اقتصادی و گرانی وحشتناک و بیکاری باعث شد دست به چنین کاری بزند. ۲۷ فروردین یک بطری بنزین گرفته و جلوی استانداری رفته بود باز هم نگهبان‌ها او را به داخل راه ندادند. یکی از نگهبان‌ها هم او را هل داده بود. وقتی می‌بیند که استاندار در حال خروج از ساختمان است بنزین را روی خود ریخته و خود را به آتش می‌کشد.

آقای مجدم متولد ۱۳۵۵ بود و پسر عمه‌اش در ادامه مصاحبه‌اش با «روز» می‌گوید: ما کاملا بی‌خبر بودیم خانواده هم خبری نداشت.‌‌ همان روز ماموران امنیتی با لباس شخصی ریختند خانه و برادرش حبیب را به اتفاق پدرش بازداشت کرده و با خود بردند. دایی من مسن است و مشکلات جسمی فراوانی هم دارد ساعت حدود ۲ تا ۳ نیمه شب بود که او را بازمیگردانند خانه و جلوی خانه پیاده‌اش می‌کنند. اما حبیب همچنان در بازداشت است با اینکه محمود فوت کرده و به خاک هم سپرده شد اما حبیب را هنوز آزاد نکرده‌اند. مادرش می‌گوید وقتی ریختند خانه گفتند که او اقدام علیه نظام و امنیت کرده و جلوی استاندار خود را آتش زده و باید بگویید چه کسی پشت این قضیه است و او با برنامه ریزی چه کسی یا کسانی چنین اقدامی کرده است.

سوال می‌کنم که حبیب را با چه اتهامی در بازداشت نگه داشته‌اند؟ می‌گوید: اتهامی نزده‌اند شاید هم ما خبر نداریم از سویی می‌گویند که بگویید پشت قضیه چه کسی است در حالیکه خودشان هم می‌دانند محمود به چه دلیلی خود را آتش زده و کسی پشت خودسوزی او نبود و نیست. جوانی که در آستانه ازدواج بود چندماهی از نامزدی‌اش می‌گذشت سه خواهر داشت و سه برادر کوچک‌تر از خود. بیکار شده بود شرایط اقتصادی و گرانی وحشتناک او را به جایی رساند که در اعتراض به عدم توجه به پی گیری‌ها و درخواست‌هایش که حتی او را داخل ساختمان هم راه نمی‌دادند خود را به آتش بکشد. او تنها ۳۶ – ۳۷ سال داشت. از سوی دیگر هم می‌گویند به شرطی حبیب را ازاد می‌کنند که خانواده اعلام کنند محمود به دلیل مشکلات خانوادگی و داشتن اختلالات روانی و عصبی خودسوزی کرده است. اما محمود نه مشکلات خانوادگی داشت نه مشکل روانی یا عصبی. مشکل او بیکاری بود و دنبال کار بود.

او می‌افزاید: چند بار در این روز‌ها دایی‌ام را برده و سوال و جواب کرده‌اند برخی دیگر از بستگان را هم برای سوال و جواب برده‌اند. اینقدر فشار آورده‌اند که دایی‌ام می‌گوید به هیچ عنوان درباره خودسوزی محمود حرفی نزنید عکسی از او به کسی ندهید و دلیل خودسوزی‌اش را اعلام نکنید و.. کلا وضعیت غم انگیزی هست حتی موقع دفن هم مامورا‌ها بودند می‌گفتند فاتحه نباید بخوانید چون او خودکشی کرده است مراسم ختمی هم برگزار نشد کسی اصلا جرات نکرد برای ختم و فاتحه بیاید.