۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

فرهاد وكيلي: اگر روزی ده بار اعدامم کنند باز زنده شوم بازهم فریاد خواهم زد آزادی؛



تاریخ تولد فرهاد وکیلی- تاریخ شهادت / نوزدهم اردیبهشت 1389 محل شهادت :تهران - زندان اوین (اعدام)- فرهاد وکیلی یکی از پنج زندانی کرد بود که سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ در زندان اوین اعدام شد. بعد از اعدام فرهاد وکیلی که در بند ۳۵۰ زندان اوین زندانی بود، مسولان بند، برگزاری هر نوع مراسمی را برای او ممنوع اعلام کرده بودند اما زندانیان چند روز پس از اعدام او برای وی مجلس یادبودی برقرار کردند که منجر به سخت‌گیری‌هایی در این بند شد.
وصیت نامه شهید فرهاد وکیلی (پند نامه)
(( اگر روزی ده بار اعدامم کنند باز زنده شوم بازهم فریاد خواهم زد آزادی؛ آزادی))
با سلام و درود فراوان به تمامی ملت کرد و تمامی آنهایی که مرا در این چند سال که در بند اسارت هستم مرا از یاد نبره اند درود می فرستم . در بند اسارت حکومتی خودکامه و ستمگر هستم که سردمداران آن خود را در جایگاه خدایی می پندارند و از دین بعنوان ابزاری برای حکمرانی خود استفاده کرده و از احساسات پاک دینی مردم برای منافع پلید چند 10 ادم در راس حرم قدرت استفاده کرده و اینچنین بر مردم ظلم می رانند.
رژیمی که رهبرش خود را ولی امر مسلمین جهان میخواند وحکومتش را با شعار رفعت اسلامی مزین کرده؛ رژیمی که بنیانگذارش با شعار عدالت و برابری پا به عرصه قدرت نهاد. آری عدالت را در بیدادگاهای 10دقیقه ای آنها دیدم و رفعتش را بارهادر شکنجه گاهای اطلاعات تجربه کردم و شفقتشان را در سلولهای انفرادی و زیر باتومهای بازجوهایم لمس کردم.
نمی دانم زمانی که این نامه خوانده شود در کنار شما هستم یا در بستر خاک؛ هر دو امید است. نمی توانم نام این نوشته را وصیت نامه بدانم این نوشته را پند نامه ای خواهم خواند برای فرزندانی که پدرانشان در بند ومادرانی که فرزندانشان در اسارت هستند؛خواهم نوشت تا شاید مرهمی باشد بر دردهای فرزندی که شبها و شبها بی حضور پدر سر بر بالین گذاشته خواب پدر را میبیند و هر روز از مادرش می پرسد پس کی بابا میاد ؛توکه گفتی خیلی زود؛و در پاسخ مادرش با چشمانی اشک آلود بچه اش را بغل کرده و می گویید میاد عزیزم میاد، و مادرانی که چشم براه جگر گوشه اش هر روز دست به دعا برمیدارد واز خدا آزادی بچه اش را طلب میکند.
و ای کاش می توانستم مفهوم آزادی را به آنها بگویم ؛بگویم فرزندم؛ بابا واسه شماها اینجاست بابا واسه همون آزادی که شما واسه من ارزو میکنید زجر می کشه ولی آزادی نه برای خودم برای ملتی که سالهاست رنگ بی عدالتی و بی هویتی و نابودی جوانانش را بر تخته سیاه های تاریخ نقاشی میکشد؛ملتی که جرم بزرگشان کرد بودن است گناهشان طلب آزادیست.
آری فرزندانم روزی خواهد رسید که شما درک خواهید کرد که من و امثال من چرا اینگونه زیستن را قبول نکرده و برای رهایی از ستم حاضر به فدا کردن جان ناچیز خود بودیم؛در یکی از شعرهای شاملو خواندم ؛همه هراس من باری مردن در سرزمینی که مزد گورکن از آزادی انسان افزونتر باشد. براستی که در مقابل ملتی اینچنین بزرگ و رنج کشیده نترسیدن از مرگ بس چیزی بسیارآسوده ست.
ملتی که از شمال تا جنوب ؛از شرق تا غربش سالهاست به دست حکومتهای فاشیستی صحنه زشت زندان و شکنجه و اعدام و انفالست دراین سالها خونهای زیادی برای آزادی ریخته شده است تا ما بتوانیم از آزادی برخوردار باشیم حقی که کردها چند دهه است از آن محرومند.این خونها ضمانتیست برای بدست آوردن آزادی ؛حال فهمیدید فرزندانم که آزادی چند با ارزش است و این خونها بی فایده بر زمین ریخته نشده است. اگر روزی ده بار اعدامم کنند باز زنده شوم بازهم فریاد خواهم زد آزادی؛ آزادی این نابغرذان فکر می کنند با اعدام ما میتوانند شعله های آزادی را خاموش کنند ولی نمی دانند که خاکستر سرد من شعله همه عصیان هاست.
عزیزانم شما نمیدانید وقتی که در چشم یک حاکم هراس خیره میشود چه دریایست؛ وقتی که انسان مرگ را شکست میدهد چه زندگیست؟مرگ من خاری خواهد شد در چشم دشمنان سرزمین مقدس کردستان ؛ مرگ من شهد تلخی خواهد شددر کام خوکامگان تاریخ.
فرزندان عزیزم مرا ببخشید که شما را اینچنین تنها می گذارم اما رسالت ما بر این است که در مقابل ستم سر خم نکرده و برای آزادی وعدالت تا پای جانمان بجنگیم. امیدوارم روزی برسد که هیچ پدری از فرزندش و هیچ بچه ای از دیدار پدرش محروم نباشد. آرزومندم که روزی همه شما شاهد آزادی وعدالت در سرزمین مان باشید.این بزرگترین آرزوی من برای شماست؛چون بزرگترین نعمت برای انسان آزاد زیستن است؛ آزادی که از ما گرفته شده است . به امید آن روز .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر