۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

فرض کن مُردی و رفتی بهشت!

در پیرامون بهشت...

فرض کن مُردی و رفتی بهشت! 




و امروز پنجاه میلیاردمین روزيه که از خواب پا میشی، دور تا دورت پنجاه تا حوریه و بیست و دو تا حوری دیگه هم چون تصمیم گرفتی دیشب رو برای تنوع هم که شده توي کاخ کوچيکتری بخوابی، توی اتاق جا نشدن و توی راهرو منتظرن.
از اتاق خارج میشی و با امام حسین دیدار میکنی؛ به امام حسین سلام میکنی و برای بار پنجاه میلیاردم بهش میگی که واقعاً شما در کربلا کولاک کردید! (البته هیچوقت هم نمیتونید برگردید بهش بگید: خودمونیم، حالا همچین کار خاصی هم نکردی؛ دعوا کردی و کتک خوردی!)
حالا معلوم هم نیست کی به کیه تو بهشت! فقط شما و امام حسین که توی بهشت نیستین، میلیاردها نفر دیگه هم هستن. کسايی که موقعیتشون در پنجاه میلیارد سال قبل، از تو بخاطر اینکه مثلاً در هجده سالگی رفتن جبهه و کشته شدن، برای همیشه بهتره و تو هم هیچ كاري برای بهبودي اوضاع فعلي نميتوني بکني! (زمان تو هم كه اصلاً جبهه نبوده كه!)
اونطرف تر هم جمعی نشستن و به درسهای قرآن آقای قرائتی که هیچوقت تموم نمیشه گوش میکنن!
خدا هم هر چند وقت یکبار میاد و یک سخنرانی شبیه کنسرت برگزار میکنه؛ همه هم همیشه با خدا موافقن!
روزی هشتصد بار هم با حوری ها و غلمان ميخوابي! هر روز هم غذاهای خفن میخوری و کلی شیر و مشروب و عسل میخوری!
تو و همه اهالی بهشت هم بعد از دویست سیصد سال دانشمند میشین! نه مشکلی هست که حل کنین و نه چالشی پیش رو دارین!
مثل یک شاهزاده میشين که باباش خداست! 



واقعاً این ایده بهشت و خوب بودن بهشت، زیادی کوته بینانه نیست؟
آخه میشه اینجوری زندگی کرد؟ من تضمین میکنم هر کی بره بهشت، آرزوی اینکه بتونه خودکشی کنه به دلش میمونه، ولی حتی حق خودکشی هم نداره!
از این مضحک تر اینه که تموم اين خيال پردازيها واسه مردها عنوان شده! (اگه فكر ميكنين دروغ ميگم، يه آيه راجع به وعده هاي بهشتي قرآن واسه زنها به من نشون بدين!)
من نمیدونم کسايی که حیات جاوداني پس از مرگ رو اختراع کردن، چرا فکر میکردن كه محدود بودن زندگی، اونو بی ارزش میکنه!؟

در واقع ارزش هر چیزی به خاطر محدود بودنشه. بنابراین این مرگه که زندگی رو با ارزش میکنه.

کاش کمی اندیشه کنیم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر